خاطره بازی های آرام

ساخت وبلاگ

ده روزه که می‌خوام بنویسم اما نمی‌تونم. بیشتر از ده روزه که، اما این ده روز واقعا می‌اومدم بنویسم و نمی‌شد. انگار گلوی قلممو هم یه چیزی گرفته و فشار می‌ده.اما امروز، یه حسی داشتم.. باور به اینکه این فصل رهایی و آرامش با خودش میاره، انگار پیش از تموم شدنش تموم کنه این از لحظه چشم باز کردن تا لحظه چشم بستن درد کشیدن رو.یه فیلم از برف پارسال قلات رو گوشیم دارم که هر وقت دلم برا قلات تنگ میشه نگاش می‌کنم. جوری سرده که لرزش دستام تو فیلم مشخصه اما اونقدر غرق قشنگی اون تصویرم که سرما رو تاب میارم و می‌مونم.امروز وقتی نگاش می‌کردم.. هر بار که به زمستون امسال فکر می‌کردم، فقط میگفتم قشنگترین زمستونی باش که تا حالا داشتیم.. زمستونی که تا عمر داریم از خوبیاش، از شکوه و زیبایی اتفاقاش بگیم.. خاطره بازی های آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطره بازی های آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khatereba7a بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 13 دی 1401 ساعت: 21:30

  من نه سرآشپزم یا آشپز یا حتی نیمچه آشپز، نه ظاهر کپلک رو دارم اما چیزایی که دوست دارمو خوشمزه درست می کنم. خوراکی جونامو هم مثل کپلک خیلی دوست دارم و مثل کپلک براشون ذوق و شوق دارم. در واقع ظاهرم شبیه کپلک نیست، درونم شبیهشه. پیشنهاد سر آشپز - برای من - یه اصطلاحه از پیشنهاد دادن "هر چیزی" که به شکل بی نظیری حال خوب داره. اولین نوشته ی این فصل تازه رو می دم به معجون دوستداشتنی و آرامبخش "دم نوش گل گاوزبون و لیمو امونی" زیر آب که جوش اومده رو خاموش می کنیم، می ذاریم یه دقیقه بگذره، تو این یه دیقه گل گاوزبون و نصف یه لیمو امونی رو می ریزیم تو قوری، آب از جوش اف خاطره بازی های آرام...ادامه مطلب
ما را در سایت خاطره بازی های آرام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khatereba7a بازدید : 249 تاريخ : دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت: 19:40